من چند سال پیش زمانی که با همسرم آشنا شدم، فکر می کردم عشق همه چیز را حل می کند. اما زندگی به من یاد داد انتخاب شریک زندگی خیلی فراتر از یک دلبستگی ساده است. یک بار وسط یک مهمانی خانوادگی بحث کوچکی بین ما پیش آمد. همان جا فهمیدم چقدر مهم است که طرف مقابل در لحظات سخت چطور رفتار می کند. آیا منطقی حرف می زند یا زود از کوره در می رود.

خیلی ها فکر می کنند بعد از ازدواج می توانند طرف مقابل را عوض کنند، اما من فهمیدم این تفکر یک اشتباه بزرگ است. همان ویژگی هایی که در دوران آشنایی می بینی، بعد از ازدواج هم هست، فقط شدیدتر می شود.

یکی از بهترین کارهایی که من و همسرم قبل از ازدواج انجام دادیم این بود که ساعت ها درباره چیزهای به ظاهر کوچک مثل تقسیم کارهای خانه و نحوه مدیریت پول صحبت کردیم. این مکالمات بعدها خیلی به دردمان خورد.

گاهی یک سوال ساده می تواند چراغ قرمز بزرگی را نشان دهد. یادم هست یک بار پرسیدم اگر روزی به خاطر کار مجبور شود به شهر دیگری برود چه کار می کند. جوابش نشان داد چقدر به خانواده و زندگی مشترک اهمیت می دهد.

کاش وقتی جوان تر بودم کسی این حرف ها را به من می زد. خوشحال می شوم اگر کسانی که این مطلب را خوانده اند، از درس هایی که زندگی به آنها داده است بنویسند. شاید قصه های واقعی شما بتواند به دیگران کمک کند انتخاب های بهتری داشته باشند. زندگی مشترک مثل یک سفر طولانی است که باید با چشم باز و ذهن آگاه شروع شود.